امام سجاد علیه السلام، امام عشق است؛
امام نیایش، امام پرستش.
امام سجاد علیه السلام، امام شجاع و بلیغ است
نه امام حسرت و دریغ.
او بیمار نبود؛ بیمار، کوفه بود که سجاد به پرستاریش رفته بود.
بیمار، کوفه بود که ندانست پیمان یعنی چه؟
بیمار کوفه بود که گمان می کرد اهل بیت پیامبر خارجی اند.
بیمار شام بود که با سنگ و چوب، به استقبال خاندان پیامبر آمده بود.
سجاد آمده بود که کوفه و شام بیمار را شفا بخشد.
او با خود شفا آورده بود.
او ذوالفقار سخن را از نیام برکشید و بر فرق وجدان کوفه، فرو کوفت.
کوفه خواب بود، کوفه مریض بود، کوفه بی جان بود.
امام سجاد علیه السلام، این جسد بی جان را چنان به
تازیانه سخن گرفت که ناگهان به هوش آمد و کم کم فهمید
چه جنونی از آنان سر زده است و چه مصیبتی آنان را گریبان گرفته است.
بعد از سخنان اعجازگر امام سجاد علیه السلام
کوفه از خواب گران بر خاست.
وجدان ملامت گر آنان شروع به انتقام کرد و جسم و جان
همدیگر را به تازیانه ملامت بستند:
«به خدا تباه شدید و نمی دانید».
امام سجاد، امام سخن است، امام شهامت است
امام شجاعت است، او در دربار خوفناک یزید
در جمع بوزینگان و بوزینه پرستان، تیغ سخن را برون کشید
و خاطره های خونین ذوالفقار را تداعی کرد.
او چون آفتاب درخشان در پیکر تاریک شام دمید
ونقاب از صورتک های آنان برگرفت.
او مدعیان دروغین خلافت را رسوا کرد او تمام
رشته های یزید را پنبه کرد. او یزید را کلافه کرد.
او در بازگشت به مدینه، پیام خون آلود شهدا
را این گونه به اهل مدینه باز گفت:
مردم!
پس از قتل حسین کدامتان شادی می کنید؟
کدام دل به یاد او افسرده نمی شود؟
کدام چشم، سرشک خود را باز می دارد و بر
ریزش قطرات اشک بخل می ورزد؟
دریاها و زمین و درختان و ماهیان دریا و آسمان
و آسمانیان بر حسین گریستند.
سلام بر امام سجاد که عشق و نیایش را در پیکر سخن دمید!
قنبر علی تابش